پاتوق بچه های پرستاری 90 بندرعباس یک شنبه 7 آبان 1391برچسب:, :: 14:48 :: نويسنده : mozhde rajabi
داستانی که در زیر نقل میشود، مربوط به دانشجویان ایرانی است که دوران سلطنت «احمدشاه قاجار» برای تحصیل به آلمان رفته بودند:
«ما هشت دانشجوی ایرانی بودیم که در آلمان در عهد «احمد شاه» تحصیل میکردیم. روزی رئیس دانشگاه به ما اعلام نمود که همۀ دانشجویان خارجی باید از مقابل امپراطور آلمان رژه بروند و سرودملی کشور خودشان را بخوانند. ما بهانه آوریم که عدۀمان کم است. گفت: اهمیت ندارد. از برخی کشورها فقط یک دانشجو در اینجا تحصیل میکند و همان یک نفر، پرچم کشور خود را حمل خواهد کرد، و سرود ملی خود را خواهد خواند.
چارهای نداشتیم. همۀ ایرانیها دور هم جمع شدیم و گفتیم ما که سرود ملی نداریم، و اگر هم داریم، ما بهیاد نداریم. پس چه باید کرد؟به راستی عزا گرفته بودیم که مشکل را چگونه حل کنیم.. یکی از دوستان گفت: اینها که فارسی نمیدانند. چطور است شعر و آهنگی را سر هم بکنیم و بخوانیمو بگوئیم همین سرود ملی ما است.. کسی نیست که سرود ملی ما را بداند و اعتراض کند..
اشعار مختلفی که از سعدی و حافظ میدانستیم، با هم تبادل کردیم. اما این شعرها آهنگین نبود و نمیشد بهصورت سرود خواند. بالاخره من [دکتر گنجی] گفتم: بچهها، «گل پری جون» را همه بلدید؟. گفتند: آری. گفتم: هم آهنگین است، و هم ساده و کوتاه. بچهها گفتند: آخر «گل پری جون» که سرود نمیشود. گفتم: بچهها گوش کنید! و خودم با صدای بلند و خیلی جدی شروع به خواندن کردم:«گل پری جون؟ . . .. بله! اینجایی جون؟. . . بله! می آی بریم؟ . . . نمیام!» فریاد شادی از بچهها برخاست و شروع به تمرین نمودیم. بیشتر تکیۀ شعر روی کلمۀ «بله» بود که همه با صدای بم و زیر میخواندیم. همۀ شعر را نمیدانستیم. با توافق همدیگر، «سرود ملی» به اینصورت تدوین شد:
گل پری جون؟ . . . بله!
اینجایی جون؟. . . .. بله!
میای بریم؟ . . نمیام!
خسته می شی! . . . نمی شم!
وای وای وای
چه پررو و چه هیزی! . . . چقد اطفار می ریزی!
کمتر بذار سربسر من! .. .
گل پری ماهم!
چقد خوبه باهم
وصلت کنیم نازنین
عشرت کنیم بعد از این
وای وای وای
اگر با من وصلت کنی بگو چی می شه؟
گل پری جون؟ ... بله!
این را چند بار تمرین کردیم. روز رژه، با یونیفورم یکشکل و یکرنگ از مقابل امپراطور آلمان ، «گل پری جون» خوانان رژه رفتیم. پشت سر ما دانشجویان ایرلندی در حرکت بودند. از «بله» گفتن ما به هیجان آمدند و «بله» را با ما همصدا شدند، بهطوری که صدای «بله» در استادیوم طنینانداز شد و امپراطور هم به ما ابراز تفقد فرمودند و داستان بهخیر گذشت.»
نظرات شما عزیزان: ققنوس
ساعت11:09---7 آذر 1391
خییییلی باحال بود پکیدم از خنده دمتون گرم \">
ققنوس
ساعت11:07---7 آذر 1391
خییییلی باحال بود پکیدم از خنده دمتون گرم
گل پری
ساعت23:36---8 آبان 1391
مگه اون موقع گل پری جون بلد بودن؟
پاسخ:سخت نگير! داستانش محض خنده بود! جاست فور فان
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ |
||
|